درس آخر
دیروز حس عجیبی داشتم. از همون حسایی که وقتی بین موندن و رفتن گیر کردی و نمیدونی چکار کنی. حسهای لحظه خداحافظی. دیروز آخرین کلاسهای درسم و تو دانشگاه گذروندم. از صبح ساعت 8 تا ساعت 6 غروب کلاس داشتیم. آخرینها زیاد هم خوب نیستن. حس اینکه دیگه تکراری وجود نداره و این آخرین روزیه که تو روی این صندلی های چوبی دسته دار نشستی یه جور خاص غریبه. البته خوشی های خودشم داره. اینکه دیگه لازم نیست صبح تا شب نگران امتحان میانترمت باشی که 200 صفحه است و تشریحیه و تازه اینکه همه اش هم کتابه نه جزوه و به زبان انگلیسی تخصصی و صقیلی نوشته شده. و یا نگران 4 تا class observation که دکتر "غ" گفته بنویسید و فقط هم 2 نمره داره، و یا نگران "text book e...
نویسنده :
شیوا
9:30